خود آموز خود اندیشی (27)
شین میم شین شین میم شین

 

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!


این در طبیعت تفکر فلسفی است که به هرآنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، قناعت نکند، خود را در چارچوب تاریخی و اجتماعی صرف موجود محدود نسازد، بلکه چارچوب موجود را درهم بشکند، از آن پا فراتر نهد، بیندیشد و وارد خطه کلیت و اعتبار عام شود.

تحلیل باب دوم بوستان
در احسان

حکم هفتم
• تو با خود ببر توشه خویشتن
• که شفقت نیاید ز فرزند و زن

• سعدی در این حکم، با واقع بینی خارق العاده ای، رابطه میان انسانی در جامعه طبقاتی را به تبیین می نشیند.
• او مثل همیشه، برای اثبات نظر خویش، به انبان شناخت افزارهای دیالک تیکی بی پایانش دست می برد و دیالک تیک من و غیر من را به شکل دیالک تیک تو و فرزند و زن بسط و تعمیم می دهد.

• بندرت می توان در میان متفکرین ایرانی، کسی یافت که به اندازه سعدی از خیلی نظرها به مارکس شباهت داشته باشد.

• تیزبینی خونسردانه سعدی، صدها سال قبل از تولد حکیم پرولتاریا ستایش انگیز است.

• توشه ره را شخصا بردار و به راه افت، زیرا زن و فرزند ـ قبل از همه ـ به فکر خویشتن خویش خواهند بود تا به فکر تو!

• در این حکم ساده شیخ شیراز، اگوئیسم بنیادی انسان ها با صراحت تمام تبیین می یابد.
• او می خواهد که توانگر خود به دستگیری از فقرا بپردازد و به امید احسان وراث نباشد:
• زن و فرزند به فکر خود خواهند بود و بس.

حکم هشتم
• کسی گوی دولت ز دنیا برد
• که با خود نصیبی به عقبی برد

• سعدی در این حکم به تعریف جدیدی از سعادت (دولت) می پردازد:
• سعادتمند در قاموس او در هر دو جهان، کسی است که دست خالی از دنیا نرود، یعنی از فقرا دستگیری کند و برای اخرت توشه ای پیشاپیش بفرستد.

• مقوله «احسان» یکی از مقولات مرکزی فلسفه اجتماعی سعدی است و با نظام فئودالی حاکم انطباق مطلق دارد.

• بدون دستگیری از فقرا حفظ نظام فئودالی غیرممکن است.

• سعدی در این حکم دست به تطمیع توانگر می زند، تا اگر کارگر نیفتاد، در بیت بعدی دست به تهدید زند.


حکم نهم
• به غمحوارگی چون سر انگشت من
• نخارد کس اندر جهان، پشت من

• این بیت شیخ شیراز یکی از معروفترین ضرب المثل ها ست و از حقیقت امر تلختر از زهر، ولی اقعی تر از واقعی پرده برمی دارد.

• انسان در جامعه طبقاتی بیکس و بی پناه و تنها ست.


• شگفت انگیز واقع بینی عمیق شیخ شیراز در این بیت است:

• تا چشم کار می کند، از یار و مددکاری زمینی و یا آسماین خبری نیست.

• سعدی در این حکم، دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک سرانگشت من و دیگران بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن من (سرانگشت من) می داند.

• منظور سعدی این است که هرکس باید خود ثروتش را میان فقرا قسمت کند و به وراث امید نبندد.

• سعدی در این احکام، به طور غیرمستقیم و نا خود آگاه، از چند و چون جهنم جامعه طبقاتی فئودالی پرده بر می دارد:

• جهنم جامعه ای که کمترین شباهتی به همبود ندارد و انسان، بی کس و بی یار و یاور به حال خود رها شده و خود باید به فکر خود باشد.

• این تنهائی و بی یاوری انسانی با پیدایش جامعه طبقاتی آغاز شده و با محو ناگزیر و قانونمند جامعه طبقاتی پایان خواهد یافت.

• در همبود کمونیستی پیوند ارگانیک بر باد رفته انسان و جامعه از سوئی و انسان و طبیعت از سوی دیگر، دو باره برقرار خواهد شد.

• سعدی دراین حکم، بطور نا خود آگاه، به تبلیغ فردگرائی (ایندیویدوئالیسم) بورژوائی می پردازد.


• او به سبب داشتن ضمیری شفاف و حساس نمی تواند از انعکاس ناگزیر واقعیت عینی شانه خالی کند.

• واقعیت عینی با سرسختی همیشگی خویش در کلام حکیم بی همانند قرون وسطی بازتاب می یابد.
• فردگرائی بورژوائی تنها پاسخ تاریخا ممکن به تئوری اصل و نسب و خون و نجابت و اشرافیت ارتجاعی فئودالی است و ضمیر روشن سعدی نمی تواند، علیرغم منافع طبقاتی و میل او، آن را در آیینه زلال خویش منعکس نکند.

حکم دهم
• مکن، بر کف دست نه، هرچه هست
• که فردا به دندان بری پشت دست

• از همین حکم سعدی می توان به اهمیت احسان در جامعه فئودالی پی برد:
• احسان نکردن همان و پشیمانی بیهوده همان!

• در این حکم سعدی نوعی تهدید نعره می کشد:

• این بیت را باید در پیوند منطقی با بیت پیشین، مبنی بر اینکه «کسی گوی دولت ز دنیا برد که با خود نصیبی به عقبی برد» مورد بررسی قرار داد:
• سعدی بدین طریق است که دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک تهدید و تطمیع بسط و تعمیم می دهد.

• کمتر کسی می تواند بسان شیخ شیراز مفهومی بیندیشد و گام به گام شناخت افزارهای دیالک تیکی نوین بی بدیلی را سوهان زند و به خدمت گیرد.


حکم یازدهم
• به پوشیدن ستر درویش کوش
• که ستر خدایت بود پرده پوش


• سعدی در این حکم، دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک ستر درویش و ستر خدا بسط و تعمیم می دهد.


• او از کلمه واحدی به نام «ستر» هنرمندانه برای ادای دو منظور مختلف استفاده می کند.

• به زبان فلسفی فرم واحدی را برای دو محتوای مختلف برمی گزیند:
• ستر به معنی اهدای لباس به برهنه ها
• ستر به معنی جلوگیری خدا از ریخته شدن آبروی انسان ها

• سعدی برای تشویق ثروتمندان به احسان، چندین دیالک تیک مختلف را به خدمت می گیرد.
• دیالک تیک داد و ستد یکی از مهمترین ترین آنها ست.

• دیالک تیک داد وستد، قانون ماورای دنیوی و فراگیر سعدی است، که هم میان انسان ها برقرار می شود و هم میان انسان و خدا.


• کمتر قانونی به اندازه این دیالک تیک، در فرهنگ بشری ریشه دوانده است.

• قدمت این قانون بمراتب بیشتر از قدمت جامعه طبقاتی است و اعتبار شگرفی میان انسان ها کسب کرده است.

• در فلسفه سعدی، همانطور که انسان ها چیزی می دهند، تا متقابلا چیزی بستانند، خدا هم چیزی می ستاند، تا چیزی پاداش دهد.

• این جز انعکاس رابطه مبادله ای ـ کالائی زمینی در آیینه آسمان نیست.

• البته سعدی در این مورد نیز نمی تواند پیگیر و قاطع بماند و در جای دیگر مجبور است، از اکثر آنها عدول کند.

• خدائی که قاعدتا باید بقالوار عمل کند، ناگهان سلطانوار عمل می کند، به دشنامی خلعت می بخشد و به دعائی گردن می زند.
• سعدی دیالک تیک داد و ستد را بارها و بارها و به انحای مختلف بسط و تعمیم می دهد.
• ما به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم:

1
• بدان را نوازش کن، ای نیکمرد
• که سگ پاس دارد، چو نان تو خورد

• سعدی در این بیت برای اثبات ضرورت احسان، از دیالک تیک داد و ستد بهره برمی گیرد:
• انسان که بی شعورتر از سگ نیست.
• وقتی سگی به ازای دریافت نانی از کسی، سرسپرده و فرمانبردار او می شود، چرا انسان فهیم شعورمند نشود!

2
• بد و نیک را بذل کن سیم و زر
• که این کسب خیر است و آن دفع شر

• سعدی در این بیت، برای اثبات ضرورت احسان، از ترکیب دیالک تیک کسب و دفع و دیالک تیک خیر و شر، دیالک تیک کسب خیر و دفع شر را می سازد و آدمی را بی اختیار یاد حکیم پرولتاریا می اندازد.

• احسان برای سعدی به مرکزی ترین مقوله بدل می شود که بد و خوب نمی شناسد و باید شامل حال همه گردد.

• بدون احسان حفظ جامعه خشن و خونریز فئودالی محال است و سعدی می داند که چه می گوید.

3
• حدیث درست، آخر از مصطفی است
• که بخشایش و خیر دفع بلا ست.

• سعدی در این بیت، برای اثبات ضرورت بی چون و چرای احسان حتی حدیث می آورد.

حکم نهم
• مگردان غریب از درت بی نصیب
• مبادا که گردی، به درها غریب

• سعدی در این حکم، دوباره به تهدید توانگر دست می زند، تهدیدی که به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک داد و ستد است:
• اگر غریب را از درت بی نصیب بگردانی (داد منفی)، ممکن است که خدا تو را غریب در خانه این و آن کند، یعنی به دریوزگی (ستد منفی) گرفتار سازد.

• سعدی در این حکم، کلمه واحدی را به معانی مختلف به کار می برد.
• به زبان فلسفی، محتواهای مختلف را در فرم واحدی می گنجاند.
• او غریب را هم به معنی بیگانه و آواره و بی کس به کار می برد و هم به معنی کسی که برای گدائی و دریوزگی شهر و دیار خود را ترک می کند و راهی دیار ناشناسی می شود.

• سعدی در این حکم، ضمنا دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک تهدید و تطمیع بسط و تعمیم می دهد.

• اگر غریب را از درت بی نصیب نگردانی، خدا تو را به گدائی دچار نخواهد کرد، همیشه توانگر خواهی ماند.

حکم دهم
• بزرگی رساند به محتاج، خیر
• که ترسد که محتاج گردد به غیر

• سعدی در این حکم، دیالک تیک بیم و امید را به شکل دیالک تیک هراس از احتیاج و کمک به محتاج بسط و تعمیم می دهد.
• این همان اندیشه دفع بلا، از طریق احسان است.

• چون منشاء فقر و ثروت در تئوری اجتماعی سعدی، تابع جزم «مشیت الهی» است، پس اگر کسی به محتاجی کمک نکند، خدا می تواند نعمات خود را از او واپس بگیرد و خانه خرابش سازد.


حکم یازدهم
• به حال دل خستگان در نگر
• که روزی تو دلخسته باشی مگر

• سعدی در این حکم نیز دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک خسته پروری و خسته گردی بسط و تعمیم می دهد:
• به حال خستگان درنگر (داد)، تا در ایام خستگی به حال تو هم در نگرند. (ستد)

حکم دوازدهم
• درون فروماندگان شاد کن
• ز روز فروماندگی یاد کن

• سعدی در این حکم نیز دیالک تیک داد و ستد را به شکل دیالک تیک فرومانده پروری و فرومانده گردی بسط و تعمیم می دهد.
• سعدی در همه این احکام، دیالک تیک بیم و امید را بر مبنای دیالک تیک داد نقد و ستد نسیه بسط و تعمیم می دهد:
• بزرگی (صاحب نعمتی) به نیازمندان کمک می کند، که از نیازمند شدن خود هراس دارد.
• احسان کن، تا اگر محتاج شدی، احسانت کنند.
• از دلخستگان پرستاری کن، چون احتمال دلخستگی تو نیز هست.
• از فروماندگان دستگیری کن، چون امکان فروماندگی تو نیز هست.

• این احکام سعدی، از فقدان امنیت اجتماعی و سیاسی و از بی ثباتی وضع مادی حتی توانگران در جامعه طبقاتی پرده بر می دارد.
• وقوع حادثه ای طبیعی و یا اجتماعی، همان و سقوط اجتماعی، همان.

در جامعه طبقاتی تنها چیزی که ثبات مطلق دارد، بی ثباتی است.

ادامه دارد

November 27th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان